محل تبلیغات شما



امروز پوستم بین من و جهان فاصله نمی انداخت. امروز من کتاب عربی جلد نشده توی دستای عرق کرده ام بودم و اسپیکر گنده ی مدرسه که چراغای رنگی رنگی داره و امروز تو زنگ ورزش ازش آهنگ جنیفر لوپز پخش می شد. امروز واقعا عجیب بود و احساس می کنم که خیلی بیشتر از تکلیفای عقب مونده و خیلی زیاد مدرسه ام نیاز به نوشتن درباره اش دارم. امروز همه چیز به همون اندازه ای عجیب بود که خمیازه کشیدن نقدعلی برای نازنین. معده ام قل قل کرد و من وحشت کردم از این که من یه عالمه از این
من یه دفترخاطرات زرد دارم. یه دفتر خاطرات زرد و زشت و احمقانه، با یه عکس مکش مرگ ما روش. از همون قماش عکس هایی که فقط به کار تور های شارلاتان مسافرتی که با قیمت های چسکی از روی شیکمشون وعده ی آنتالیا و بانکوک و پاتایا میدن میاد. عکس یه ساحل خز با یه چند تا صندلی چوبی روی اسکله؛ و با این همه فکر میکنم اگر درباره ی نخل های مست و پریشون و چتر های آفتابگیر عشوه گر توی عکس چیزی نگم، اصل مطلب رو ادا نخواهم کرد.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مدرسه ی شاد